این طور که معلوم است ″حزب کمونیست کارگری″ هیچ کسی بهتر از محمد آسنگران پیدا نمیکند تا سرپیچهای سخت و به هنگام ضرور همه عالم و آدم و جمیع خلایق را مثل آیه های قرآن از شیاطین و بدکاران بترساند و پرهیز بدهد. این شیاطین چگونه کسانی هستند: ″لجام گسیخته گانِ بی شرم، مخالفین حکومت انسانی، دروغ شاخدار گویان و آدمهای بی ثبات و شارلاتان و ظاهراً شریف و تهوع آور و دیگه خدمتان عرض کنم، مالیخولیایی و باز هم مالیخولیا و از همه مهمتر چپ حاشیه ای و غیراجتماعی، بی عقل و درایت، مشکلات ذهنی و تراوشات مغزی، دریده ها و حملات سخیف کنندگان، کسانی که عقل و منطق و تئوری را کنار بگذارند و . . .″
مضامینی که در بالا مشاهده میکنید مقدمۀ نیم صفحه ای محمد آسنگران در نوشته ای تحت عنوان ″درمورد شعار انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی″ است. عقل و منطق و تئوری و درایت؟! راستش شنیدن ِ شارلاتان و مالیخولیا و امثالهم از جانب ایشان احساس آنچنان بدی در ما ایجاد نمیکند. این ″عقل و منطق و تئوری و درایت″ ما را می کُشد. مصیبتی است که تحملش از تحمل شنیدنِ هرچه فحش چاروداری دردناکتر است.
آسنگران در انتهای مقدمه مینویسد: اینها را به حال خود رها کنیم و به اصل موضوع برگردیم″.
″اصل بحث″:
من مطلقاً نگاهی به ″اصل بحث″ که او نوشته است نینداختم. نه صرفاً به سبب وجود عصبیت خیره کننده در نوشته اش بلکه لزومی به خواندن آن ندیدم. لابد ″استدلال″ هایی که در ″اصل بحث″ اش میکند از جنس همین ″ادبیات حزبی″ اش است که در مقدمه آورده است. از این جهت که او همۀ ″نقد سیاسی″ اش را درهمین مقدمه به ما کرده است. چه کسی واقعاً با خواندن این مقدمه دیگر رغبتی به خواندن ″اصل بحث″ او نشان میدهد؟ اصل بحث همان است که در مقدمه آمده است. حتی اگر در مؤخره بود شاید زحمت خواندن ″اصل بحث″ اش را به خواننده میداد. شاید یکی پیدا میشد بگوید: ″خب، این نتیجۀ اصل بحث اوست".
شما که همۀ نتیجه های ″عالی″ ات را در مقدمه گرفتی، دیگر ″اصل بحث″ برای چیست؟ شما که حکم جهنم رفتن گناهگار را از قبل صادر کردی دیگر چرا ″بحث″ میکنی؟ واقعاً ″حزب کمونیست کارگری ایران″ تا این درجه ذلیل است که هر بار ناچار میشود به این شیوه پاسخ بدهد؟ این نهایت زبونی و عجزاست که دفاعیه هایشان را با لیچار به منتقد انباشته میکنند. به این کار عادت کردند. روش دیگری نمیشناسند. از لو دادن آپی مخالف سیاسی تا انجام تمرینات برای وانمود کردن اصل و ماهیت بحث به دعواهای چاله میدانی، محمد آسنگران ضمن تدریس دراین ″رشته سیاسی″، رهبری مدافعین و بلاگردانهای حزب خود را نیز به عهده دارد. مردم و بویژه طبقه کارگر ایران علیرغم اقسام دست اندازها و چاله چوله هایی که سر راهشان حفر میکنند، فهم و شعورشان به مراتب از همیشۀ تاریخ بالاتر رفته. این را کسی نمیتواند انکار کند. بگذاراگر کسی گوش و چشمش با صحبتها و کار و کردار آنها و ما بیگانه نیست، همین مقدمۀ نوشته محمد آسنگران را بخواند. همین برای ما کافیست.
چه پاسخی باید به اینچنین ″مقدمه″ ای داد؟ ما قضاوت را به عهدۀ فهم و شعور و درایت مردم میگذاریم. براستی چه پاسخی؟ بسیار خب. شاید این پاسخ انتظار ِ کسانی را برآورده کند.
پاسخ: قبول، شما ″طرفدار شعار انقلاب انسانی و حکومت انسانی″ و ما ″شیطان لعین و رجیم″. این یکی را شما بردی. حالا برای قصاص پرتمان کن به سراشیب جهنم. ″شیطان لعین و رجیم″ همینطور که دارد به جهنم سرازیر میشود، دست بردار نیست و ″طرفدار شعار انقلاب انسانی و حکومت انسانی″ را مورد سؤال قرار می دهد:
شیطان لعین و رجیم: آقای حمید تقوایی این مضمون را جلوی بسیاری از کادرهایشان ادا کردند،″. . . اول که اکس مسلم را به من گفتند، گفتم ″ما کمونیستیم، اکس مسلم که نیستیم″ باری که در معنای این حرف وجود دارد این است که ایندو را دو چیز مجزا و غیر قابل تبدیل به هم میداند. مثل اینکه کسی گفته باشد ″ما کمونیستیم، کاپیتالیست که نیستیم″ یعنی هرگز کمونیست نمیتواند کاپیتالیست باشد. حال چگونه است که کمونیست توسط کسی که این را مقدمتاً اذعان میکند میتواند اکس مسلم شود؟ کدام مصلحت؟ کدام منافع؟
″طرفدارشعارانقلاب انسانی و حکومت انسانی″: حالا که شما داری به ته جهنم سرازیر میشوید و آنقدر کوچکید که کسی شما را نمیبیند و باید بپایید که یک وقت با یه فرمون زیر بلدزر هفت چرخم له تان نکنم، حتماً پاسخ میدم.
شیطان لعین و رجیم: آقای تقوایی به سبک توده ای های قدیمی ما میگویند: ″جناح به اصطلاح مغضوب، جناح مغلوب تا جاییکه دارد علیه احمدی نژاد و خامنه ای می جنگد در کنار مردم است″ و در دنباله همین را تأکید میکند: ″تا جاییکه اینها می آیند و علیه خامنه ای، علیه احمدی نژاد یا علیه دادگاههای فرمایشی یا تنفیذ یا تحلیف و غیره صحبت میکنند، ما میگوییم دارید همراه ما مردم حرکت میکنید. ( خط تأکید از من است).
حرفی که دوبار تکرار میشود دیگر یک اشتباه لپی نمیتواند باشد. پس بفرمایید توضیح بیشتری در مورد عبارات فوق بدهید تا ″شیاطین لعین و رجیم″ دست از اینهمه ″توطئه″ برای رساندن معنی حرف ایشان به مردم بردارند.
″طرفدار شعار انقلاب انسانی وحکومت انسانی″: باشه به جهنم، به اینم جواب میدیم.
شیطان لعین و رجیم: قول میدهید؟ بدون فحش و فضیحت جواب مرقوم بدارید؟ دفعه قبل که یک جورهایی قول دادید که دیگر با ″عصبیت بسیار″ نوشته تان را شروع نکنید. چه شد؟
طرفدار شعار انقلاب انسانی و حکومت انسانی: ای شارلاتان های توطئه گرِ دروغ شاخدار گوی فلان و بیسار! طرح توطئه های سخیفتان را با جانی دالر بازیهای خودم کشف میکنم که همینطورهاج و واج بمانید و آنچنان آشی برایتان بپزم که یک وجب روغن روش نشسته باشه.
شیطان لعین و رجیم: ضمناً پاسخ بدهید آیا قراراست آقای تقوایی خودشان آنجاییکه جناح به اصطلاح مغضوب ومغلوب و اتفاقاً فراموش کردند بگویند، مفلوک، دیگر نتوانند ″همراه ما مردم″ بیایند را در آینده به خلایق اعلام کنند؟
طرفدار انقلاب انسانی و حکومت انسانی″: ای معلونهای خبیث، پس بچشید همزمان طعم آتش هاویه و زهرهلاهل از نیش گزندگان جهنم را.
شیطان لعین و رجیم″: من که حالا دارم به قعر جهنم نزدیک میشم. آه، مار غاشیه را میبینم. وای، عقرب جراره هم جلوی دهنۀ اون دخمه منتظرم نشسته داره نیش شو جلا میده ولی هنوز فکر میکنم ″حکومت انسانی″ حمید تقوایی یک سیاست است که می خواهد سر ″حکومت کارگری″ را زیر آب کند. آه، عقرب جراره مرا گزید. آه، کلاه سرخودتون نگذارین. آه، ای مار غایشه به تو پناه میبرم. آه، سوختم سوختم!
و اما در مورد خود شعار ″ انقلاب انسانی برای حکومت انسانی″:
″حکومت انسانی″ یک تعریف عام است و علی العموم میتواند به هر حکومتی اتلاق شود. هرکسی با هر تعلق طبقاتی حکومت دلخواهش را انسانی میداند. اگر به عنوان یک مطالبه اصلی طبقه کارگر مطرح شود تفکیکش با شعار نمایندۀ سیاسی سرمایه داری که او هم میتواند به راحتی حکومت دلخواه خودش را ″حکومت انسانی″ بنامد، چگونه ممکن است؟
بورژوازی طی سالیان اخیر اتفاقاً خیلی راغب شد اسم هر دست بدست شدن قدرتی بین رقبای سرمایه در بالا را ″انقلاب″ بگذارد. خیلی راحت″ انقلاب انسانی″ هم میتواند مثل انقلاب مخملی و نارنجی و غیره و ذالک، انتخاب بعدیش باشد. با کدام مضمون طبقاتی این شعار، حزبشان میخواهد کاراکتر سیاسی صف جنبشی که قرار است ″انقلاب″ شان را پیش ببرد به جامعه معرفی کند؟ اتفاقاً برعکس، این شعار دارد مضمون طبقاتی مورد نظر آنها را پنهان میکند. پنهان و مخدوش و یا درون تهی و صرفاً احساسی و زیبانمایی و توهم آمیزکردن مضمون طبقاتی شعارها کار همیشگی نمایندگان دستجات سیاسی سرمایه داریست. فکر نمیکنید شعار ″انقلاب انسانی و حکومت انسانی″ بی کم و کاست همان ″زیبا نمایی″ است که داخلش معلوم نیست چگونه ماهیتی دارد و سنتاً و معمولاً شناسنامه اش را بورژوازی صادر میکند؟
″انقلاب انسانی برای حکومت انسانی″ تنها یک ظاهر باشکوه و فریبنده دارد و بس. این شعار چیزی را در مورد ماهیت طبقاتی جنبش و انقلاب کارگری توضیح نمیدهد. دارندۀ این شعار معلوم نیست نمایندۀ سیاسی چه طبقه ایست. شعار مطالباتی جلودار یک حزب در یک شرایط تعرضی از نوع اوضاع سیاسی امروز ایران اگر معرّف جایگاه طبقاتی آن حزب نباشد به چه درد میخورد؟ شعار مطالباتی امروز یک حزب سیاسی در ایران که بورژوازی را رم ندهد متعلق به بورژوازیست. کسی به لحاظ اخلاقی مشکلی با شعار ″گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک″ ندارد. از آنجایی که این جور شعارها همیشه ابزار سیاسی بخش ″خوش اخلاق″ بورژوازیست، داستان کاملاً فرق میکند. نمایندۀ سیاسی هر طبقه ای تعریف خودش را از هر یک از بندهای شعار دارد. مثلا سرمایه دار هرچه تعداد کارگران بیشتری در اختیار داشتن را به حساب ذخیرۀ ″کردار نیک″ خود می ریزد و از آنجاییکه دارد ″نانشان را میدهد″ پروندۀ ″کردارنیک″ اش را قطورتر میکند.
″انقلاب انسانی و حکومت انسانی″ چه فرقی با ″انقلاب نیک و حکومت نیک″ دارد؟ اتفاقاً از این ″سبز″ها اینکار ساخته است که تحت شرایط محرز و غیرقابل کنترل شدن سرنگونی جمهوری اسلامی ″انقلاب نیک″ی بشوند. انتخاب ″انقلاب انسانی″ هنوز برایشان پرطمطراق تر و جلال و جبروتی تر است. چرا دومی را انتخاب نکنند؟
شعار مطالباتی (برخى ميگويند استراتژيک) ″آزادی، برابری، حکومت انسانی″ نیز دقیقاً همان خاصیت دوفقره شعار مورد علاقه آسنگران را دارد. این کار دقیقاً اعلام رسمی عقب نشینی در برابر بورژوازیست. پنهان کردن و در حقیقت محو ماهیت طبقاتی یک شعار مطالباتی و جلودار حزب در شرایط و اوضاع تعرضی و شتاب یابندۀ جبنش مردم به کل حاکمیت چه معنی ای دارد و گوینده چه منظوری را دنبال میکند؟
شعار مطالباتی ″آزادی، برابری، رفاه″ و تفاوت ما
رفاه جامعه به هر درجه ای که برای مردم آن جامعه تأمین شد همیشه محصول مبارزۀ طبقاتی بوده است. ″رفاه برابر″ در معنی خود به نفی طبقات نظر دارد. دمکراسی نمیتواند از پس ″رفاه برابر″ برآید. کارش این نیست. تنها از آزادی و تاکیداً ″آزادی بدون قید و شرط″ ساخته است که مسولیتش را به عهده بگیرد. من فکر میکنم این فرمولبندی منصور حکمت است.
همان ″بچه محصل″یی که آسنگران دوست دارد مدام خودش را با او دهن به دهن کند حالا دیگر اینرا می فهمد. دیگر چه نیاز به توضیح دارد؟ آنکسی که برای ″حکومت کارگری″ گفتن، چند دفعه آب دهان قورت میدهد و دست آخر میگوید ″حکومت انسانی″، دارد به دمکراسی یعنی به نوچه سرمایه داری درود میفرستد. فحش و فضیحت به منتقد کشیدن چارۀ کار نیست. شاخ و شانه کشیدن، من بیشترم و تو یک ذره ای مشکل را حل نمیکند. وگرنه مسعود رجوی به این روز نمی افتاد. هوادارهایش دم به ساعت ″دم خروس طرفداری از جمهوری اسلامی و دشمن ِ خلق″ را از زیر بغل مخالفینشان بیرون می کشیدند.
چه کسی امروز پیدا میشود تا حکومتی که دوست دارد سرکار بیاید را ″انسانی″ بشمار نیاورد؟ سلبی بودن جنبش به معنی پنهان و یا مخدوش کردن هدف نیست. جنبش سلبی به معنی زمین گذاشتن امر روتین و مطالبات بلافصل طبقۀ کارگر نیست. بدون مارش دادن آدمهایی که دستهایشان میتواند تولید را بخواباند و بدون طنین انداختن شعارهای کوبنده شان در خیابانها، نمایندگان سرمایه از هر تیره و تباری، هیچ حزب کمونیستی را آن بالا اصلاً به حساب نخواهند آورد. خیلی محبت کنند یکی دو نماینده به نام ″کمونیست″ راه بدهند گوشه پارلمان سماق بمکند تا بزودی نوبت تار و مار کردن همگیشان برسد. بدون حضور صف مؤثری از طبقه کارگر که نمایندگان سرمایه را مدام بابت براندازی حکومتشان در هراس نگاهدارد، فکر تصرف قدرت از جانب هر حزبی که مدعی کمونیسم باشد خواب و خیال است. انقلاب همگانی هم نداریم. برای کمونیسم کارگری پروژۀ هایی از این نوع هیچگونه اعتبار سیاسی نداشته و نخواهد داشت.
″حکومت انسانی″ بمثابۀ یک شعار مطالباتی و سیاسی چیزی را در مورد انسانیت موجود در منویات و مطالبات طبقه کارگر و حکومت کارگری توضیح نمی دهد. راه دور نرویم. هیچ لیبرال مسلک و یا ده پله ناسیونالیست تر از رضا پهلوی هم پیدا نمیشود که بگوید حکومتش انسانی و حتی بر اساس آزادی، برابری و انسانیت نیست. آزادی را همان ″دمکراسی″ معنی میکنند. برابری را هم همان تعریف معمول دمکراسی از ″برابر بودن″ را برایش دارند. ″حکومت انسانی″ هم که روی شاخ انتخابشان هست. از همینها چه تعدادی حاضر است، ″آزادی، برابری، رفاه″ را شعار خودش کند؟ کمتر کسی را میتوان یافت خیلی روشن معنی زمینی این سه حرف را کنار ِهم، نفهمد. آنها در مقابل ″برابری در رفاه″ تب و لرز میگیرند. آنوقت معلوم میشود که دمکراسی شان درمقابل آزادیی که در کنار برابری و رفاه هست تا چه درجه محقر است. ″آزادی، برابری و رفاه″ هرسه مکمل یکدیگرند. اینجا عبارت ″حکومت انسانی″ نه تنها نمیتواند آزادی و برابری را ساپورت کند بلکه هردو را یکجا از محتوا و پیام واقعی شان تهی میکند. انسان یک تعریف عام از یک موجود خاص است. این موجود خاص در یک جامعه طبقاتی زندگی میکند. طبعیست هرطبقه تعریف خاص خودش را ازانسانی و انسانیت دارد. منتها برای کمونیست ها و یا آدمهای زحمتکش شرافتمند که بسیار و بسیارند، شنیدن تعریف انسانی و انسانیت از زبان طبقه کارگرسوسیالیست خوش است.
آنها هزار زبان تعریف برای ″حکومت انسانی″شان دارند. ابعاد رسانه ای حقیقتی که ما کمونیستهای کارگری نمایان میکنیم فعلاً هنوز به گرد شاعران و داستان پردازان و هزار و یکصد جور نمایشات و امکاناتشان نمیرسد تا بتوانیم هرچوب و چماقی که برای مردم مقدس میکنند را خنثی کنیم. منتها همینها در مقابل ِ برابری در رفاه مردم، لالمونی میگيرند و حریف آزادی ِ مردم برای بدست آوردنش نمیشوند. این نقطه قوت کمونیستها در مقابل نمایندگان سیاسی سرمایه است. ″حزب کمونیست کارگری ایران″ این نقطه قوت کمونیسم که چه عرض کنم بلکه نقطه قوّت هرکسی که لنگرش این روزها یک مقدار چپ میزند را در شعار مطالباتی روزش محو کرده است. فقط محمد آسنگران و تیم مربوطه میتوانند در دفاع از اینچنین شعارهایی پشت حریف را به خاک بمالند و چند دور هم در خاک چرخش بدهند که حسابی حال طرف جا بی آید. امکان ندارد بشود با دمکرسی ″برابری در رفاه″ را تعریف کرد و توضیح داد. بویژه زمانی که ریاضت کشیدن طبقه کارگر و مردم زحمتکش منظور واقعی و غیرتقلبی دوستداران دمکراسی باشد. کسی که آگاهانه طرفدار دمکراسی حتی به لیبرال ترین وجه ممکنش است، نمیتواند شعارمطالباتی ″آزادی، برابری، رفاه″ را تکرار کند. این شعار چارچوب مطالبه استراتژیک ″آزادی، برابری، حکومت کارگری" را مطلقاً نقض، پنهان و یا مبهم نمیکند. ″آزادی، برابری، رفاه″ در واقعیت امر، پیشنهادی است که طبقه کارگر سوسیالیست، امروز و در اوضاع حاضر به مردم میدهد. طبقه کارگر سوسیالیست میداند که اکثریت بسیار بالایی از این مردم با این شعار مطالباتی اش نه تنها مشکلی ندارند بلکه خیلی هم برای چشیدن مزه اش پر اشتها تشریف دارند. شعارهای مطالباتی که کمونیستها تحت هر شرایط سیاسی معین، نیاز و موقعیت طبقه کارگر درآن را مبنای عملشان قرار میدهند مجاز نیستند شعار استراتژیک ″آزادی، برابری، حکومت کارگری″ را محو، گُنگ و بی خاصیت کرده و یا در پردۀ ابهام بپیچانند.
حالا که عنقریب است ″شیاطین لعین و رجیم″ قرین انواع گزندگان و آتش گلخان جهنم شوند، بد نیست ″طرفدار انقلاب انسانی و حکومت انسانی″ برای یکبار هم که شده آدرس فهم و شعور و درایت را از آنها سؤال کند. انگار منصور حکمت نشست برای عده ای از ما قصه هایی از تاریخ گفت و رفت. تا قرنها و بلکه هزاره های دیگر یک ابوالقاسم نامی از خطه توس پیدا شود و قصه های او را با بقیه قصه ها و نوشته جات اسکالرها ی قرون و اعصار به نظم درآورد!
کسی که این روزها با اوضاع کنونی و تحولات پیش رو در جنبش مردم درمناسبتهای مختلف به منصور حکمت مراجعه کند، از آنجایی که اسم کمونیست را به خودش برازنده میداند قطعاً دید روشنتری نسبت به وقایع سیاسی حاضر و تحولات آتی پیدا میکند. نه اینکه مصون از هرگونه لغزش و اشتباه خواهد شد بلکه شانس ِ زیر قطارِ هزار چرخ بورژوازی نرفتنش به مراتب بیشتر خواهد شد.
″سبز″ علیرغم همۀ ابعاد کمّی اش در بن بست است. محمد آسنگران نیز به این جنبه کمّی از ″سیاست کمونیستی″ حزبشان شیفتگی خاصی نشان میدهد. منظور این نیست که حزب ایشان در بن بست است. منظور این است که برای ″ابعاد بزرگ″ هم بن بست وجود دارد. به هر حال این بن بست ″نه راه پیش نه راه پس″ داشتن، دارد ″سبز″ را هم زمینگیرش میکند. هنوز شب دراز است. فعلاً مواظب باشند گوشه هایی ازهمین ″سبزِ″ دستپاچه شده از اوضاع سر به تحول، حزبشان را یکجا نبلعد. حمید تقوایی تا یکی دو بار دیگر مجبور نشوند کشتی ″حزب کمونیست کارگری ایران″ را به قول خودشان به گرداب ببرند تا سرنشینانی که دستشان به دستگیره ای بند نیست به قعر دریا سقوط کنند، کارشان نخواهد گذشت. ″سبز″ تکه پاره میشود و ترکشهایی از آن به منطقۀ ناسیونالیسم چپ پرتاب میشوند. کافی است رهبری ″حزب کمونیست کارگری ایران″ یکی دو درجه دیگر به راست بچرخاند تا یکی چند مایل طی مسیر، آنها را ملاقات کند.
محمد آسنگران البته بعید نیست بنشیند مدتی فکر کند و دوباره یک جواب ″دندان شکن″ برای ما تهیه کند. منتها ایشان بهتر است یک چیز را از قبل دانسته باشند. منظور از ″جواب دندان شکن″ این نیست که آدم سنگ بردارد بزند دندان طرف مقابل را بشکند. بگذار فرصت افشای سیاستهای توده ایستی رهبری حزب موسوم به ″حزب کمونیست کارگری ایران″ را هربار محمد آسنگران به ما بدهد. منظور عرض میکنم. امیدوارم اینبار ایشان منظور را درست گرفته باشند.